حالا است که از یک طرف جماعتی به سر و مغز زنان ، چنان نعره بکشند که لرزه بیفتد ، و جماعتی کناری نشسته با حالتی انزجار ، دائم النقد شوند و بگویند عزاداری این هست و آن نیست . و هر کس این میانه تعریفی را که پسندش افتاده نقل می کند . کسی گوید عزاداری آن بود که معرفت افزاید و دیگری گوید آنی عزا است که شور بخشد و کسی میانه شود که شور عاقلانه بهتر است و از همین قس الی ماشاءالله عرضه حال کنند.
من عزاداری را تعریف نمی کنم. عزاداری کسی را هم نقد نمی کنم . دعا می کنم آنی که برای حسین مخلصانه قدم برمی دارد عاقبت به خیر شود.
با خودم هستم. ای آنکه فکر می کنی که برای حسین قدم برمی داری ، حسین فقط در کربلا نبود ، عاقبت حسین هم کربلا نبود. عاقبت حسین قلب توست. که شور دارد. که حرارت دارد. حسین 56 سال عمر کرد ، و یک روز در کربلا جنگید. حسین 56 ساله را یادت نرود. آنکه چه می کنی در عزاداری و شکل آن چیست برای خودت ، برای حسین چه داری ؟ از حسین چه می دانی ؟ فقط تشنگی ؟ مرامش چه ؟ رفتارش چه ؟ اخلاقش چه ؟ سیاستش چه ؟ این ها را هم می دانی ؟
همین است که گاهی دلم می خواهد زیر سایه اشان قدم می زدم و درست زندگی کردن را یاد می گرفتم.
برچسب : بیشمارش, نویسنده : dshishlika بازدید : 45