محمود جان سلام!

ساخت وبلاگ

سلام ای پیرمرد. تولستوی ایران ، سلام!

تو مرا با واژه هایی آشنا کردی که خواندنشان آن قدر برایم شیرین است که نمی دانم زمان ، لا به لای رمانت و بر ساعت ِ من ، چگونه می گذرد.

تو ای حکیم ، درس ِ زندگی را چه خوب وصف کردی بین عشق ِ مارال و گل محمد *، کاکل ِ پریشان مدیار* ، تیز دندانی بابقلی بندار* و حرامی ِ کردار ِ شیدا* و ... که وصف العیش ، نصف العیش. هم برای تو ، هم برای من . هم برای ما!

 و رمانت ، آن ده جلد، کلیدر، پر است از زندگی، زندگی، زندگی. گرسنگی. ترس ِ شبهای کلیدر. خنجر ِ ستارگان بر ملحفه ی آسمان ِ کویر. رنج ِ مردمان ، رنج ِ پدرانمان ، مادرانمان.

ادبیات ِ خاص. به جاش، جملات کوتاه، منقطع و کوبنده. به جاش، بندها بلند ، قصه کشدار ، تعلیق ِ خوش.

آخر ای لا مروّت! چه جادویی در قلمت داری ؟! مگر یک خانواده ی کرد ِ پاپتی که نان شب ندارند، چقدر بالا پایین دارند که ده جلد قلم را بر کاغذ کشانده ای ... مگر قلم چه توانی داشت ، مگر گرده ی کاغذ چقدر تحمل ؟!

محمود جان! تولستوی اگر پرگویی می کند و قلم از پی ِ قلم تمام می کند، سن پطرزبورگ ِ بی نهایت را دارد و شبهای بی پایان ِ مسکو را. محفل های چراغانی نیمه شب را دارد و سالن های رقص و پرگویی ِ مردم  ِ متمدن و محکم ِ روس.

اما تو چه داری ؟! کلیدر را و کویر را و آسمان خسیس را و سه چهار چادر بی در و پیکر از خانواده ی کلمیشی* را و چند پاره آبادی و یک مشت کور و کچل را و ...

اما چرا وقتی اثرت را می خوانیم، دیگر نمی خواهیم آن را پایین بگذاریم؟! چرا وقتی ما گوش می شویم و تو زبان، دیگر نمی شود ایستاد ؟! نمی شود نشست ؟! نمی شود قرار گرفت؟! همه سر شور می شویم ، همه سر شوق !!!

آری ای مرد ِ گله های کلیدر ، ای سواره بر جمّاز، ای رامگر ِ اسب ِ تکسوار ، ای عاشق ِ پر دل، ای دل پر از غم ، ای دل پر از شوق ، پر از ذوق !!!

خدا نگهدارت باشد. مولا مددیت کند. مولا مددی !!!

================

* شخصیت های رمان ِ کلیدر

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 7 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 3:22